سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 

 

 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین

ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم

بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین

بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سربه قاچ زین نهاد این راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سرکند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون

دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین

ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:نینوا, عاشورا کربلا,امام حسین,ماهانی,

] [ 15:23 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 در میان کسانى که اباعبداللَّه علیه‌السلام خود را به بالین آنها رسانید، هیچ کس وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش اباالفضل العبّاس براى او نداشت؛ برادرى که حسین علیه‌السلام خیلى او را دوست مى‏‌دارد و یادگار شجاعت پدرش امیرالمؤمنین است.

عبّاس بن على علیه‌السلام پرچمدار لشکر امام حسین علیه‌السلام بود. هنگامى که دید تمام یاران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشیدند، گریست و به شوق دیدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.

امام علیه‌السلام (که از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گریست به گونه‏‌اى که محاسن شریفش از اشک دیدگانش‏‌، تر شد، و فرمود: «یا أَخی کُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکَری وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ یَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ»

برادر جان! تو نشانه (شکوه و عظمت و) برپایى سپاه من و محور پیوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهید شوى)، جمعیّت ما پراکنده، و ویران مى‌‌‏شود.

عبّاس علیه‌‌السلام عرض کرد: «فِداکَ رُوحُ أَخیکَ یا سَیِّدی! قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا، وَ أُریدُ أَخْذَ الثَّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ»

جان برادرت فدایت، اى سرورم! سینه‌‌‏ام از زندگانى دنیا به تنگ آمده است، مى‏‌‌خواهم از این منافقان انتقام (آن خون‏هاى پاک را) بگیرم.

امام علیه‌‌السلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَلیلًا مِنَ الْماءِ»

اینک که آهنگ میدان دارى براى این کودکان، آبى تهیّه کن.

حضرت عبّاس علیه‌السلام رهسپار میدان شد و آنان را موعظه کرد و از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نبخشید.

به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، که ناگهان صداى العطش کودکان به گوشش رسید، بى درنگ بر اسب شد و نیزه و مشک را برداشت و به سوى فرات روانه شد.

چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزه‏‌ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و هشتاد نفر از آنان را به خاک هلاکت افکند و وارد فرات شد.

«فَلَمَّا أَرادَ أَنْ یَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلَأَ الْقِرْبَةَ»

هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین علیه‌السلام و اهل‏بیتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ریخت، مشکش را پر کرد. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 41)

آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خیمه رهسپار شد و چنین گفت:

یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی / وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی‏

هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ / وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ

هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی‏ / وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ

«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسین علیه‌السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى.

این حسین است که شربت مرگ مى‌‏نوشد و تو مى‏‌خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!

هیهات! چنین کردارى، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور.

سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله مى‌‏کرد و این رجز را مى‏خواند:

لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا / حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا

نَفْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا / إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

هنگامى که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکى نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا در خاک افکنند.

من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوى قرار داده‏‌ام، من همان عباسم که سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه‏‌اى ندارم. (اعیان الشیعه، ج 1 ص 608 ؛ و نگاه شود به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار ج 45 ص 40)

دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رویارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها کمین کرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست قمر بنى‏هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشیر را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:

وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی / إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی‏

وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ / نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ‏

به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولى من پیوسته از دینم حمایت مى‌‏کنم و از امامى صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت مى‏‌کنم.

آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:

یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ / وَأَبْشِری‏ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ

مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی‏

فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّار

اى نفس! از کفار هراسى نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران کننده و هم‌‏ نشینى با پیامبر بزرگ و برگزیده. اینان دست چپم را به ستم قطع کردند، خدایا حرارت آتش را به آنان بچشان. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار، ج 45 ص 40)

آنگاه، مشک را به دندان گرفت، چیزى نگذشت که تیرى بر مشک اصابت کرد و آبهاى آن فرو ریخت.

تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد و بعضى نوشته‌‌‏اند تیرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد که از اسب به زمین افتاد. «وَنادى‏ بِأعْلى‏ صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی‏ یا أَخِی» با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب. (ابصار العین، ص 30)

هنگامى که امام حسین علیه‌السلام بر بالینش رسید وى را شهید دید، پس گریست.

همچنین نقل شده است: هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی» اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.

آنگاه گریست و این اشعار را خواند:

تَعَدَّیْتُمْ یا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْیِکُمْ / وَ خالَفْتُمْ دینَ النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ

أَما کانَ خَیْرُ الرُّسُلِ أوْصاکُمْ بِنا / أَما نَحْنُ مِنْ نَجْلِ النَّبِىِّ المُسَدَّدِ

أما کانَتِ الزَّهْراءُ أُمّی دُونَکُمْ / أما کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ أحْمَدَ

لُعِنْتُمْ وَ أُخْزیتُمْ بِما قَدْ جَنَیْتُمْ / فسَوْفَ تَلاقُوا حَرَّ نارٍ تُوَقَّدُ

اى بدترین مردم! با ستمکارى خویش بر ما تعدّى کردید، و با آیین پیامبر خدا محمّد صلى الله علیه و آله مخالفت ورزیدید.

آیا بهترین پیامبر، سفارش ما را به شما نکرده بود؟ آیا ما از نسل پیامبر راستین نیستیم؟

آیا جز این است که حضرت زهرا علیهاالسلام مادر من است نه شما؟ آیا او از نسل بهترین انسان‌‏ها نبود؟

به سبب جنایتى که مرتکب شدید ملعون و خوار گشتید، و به زودى گرفتار آتش شعله‏‌ور الهى خواهید شد.

(مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 40 ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص 493)

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:حضرت ابوالفضل,محرم,امام حسین,محمد رضا بنازاده ماهانی,

] [ 12:0 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

درست است که حسین(ع) به اشک ما احتیاج ندارد اما این ما هستیم که به اشک بر حسین(ع) نیازمندیم

درست است که حسین (ع) به سینه زدن ما نیاز ندارد اما ما سخت به سوختگی سینه در عزای حسین (ع) نیازمندیم

حسین (ع) فراتر از هر چیز است ، تفکر حسین (ع) با عزاداری برایش جاودانه می ماند که اگر نبود محرم شاید از مسلمانی خبری نبود

انان که می گویند بجای گریه بر حسین (ع) به تفکر حسین (ع) بیندیشیم ، چقدر به تفکر دیگر ائمه که به اندازه امام حسین برایشان عزاداری نمی کنیم اندیشیده اند . مگر نه اینکه امام صادق (ع) ، امام باقر(ع) وبقیه بزرگواران دریای جوشان علم و معرفتند ؟ به آنها اندیشیده ایم ؟ اهانت به امام نقی (ع) را یادمان نرفته به این امام و تفکرش چقدر اندیشیده ایم که حالا می خواهیم با این حرفها زیراب عزاداری امام حسین (ع) را بزنیم .

برای امام حسین (ع) بگرییم و سینه بزنیم و ناله کنیمو زاری کنیم که روحمان ، جسممان و زندگیمان به گریه بر حسین (ع) محتاجند .

یا حسین (ع) ، مولای خوب من:

مرا ببخش اگر اسمان چشمانم مانند گذشته برایت با رانی نیست

آقای مهربانم مرا ببخش اگر دستانم مانند گذشته برایت با سینه آشنا نیست ، اما میخواهم بگویم که هنوز هم بهترین و بهترین و لذت بخش ترین لحظات عمرم در روضه شما بوده است ، عمرم را سرشار از این لحظات فرما

فدای تو آقای مهربانم وفدای برادر، خواهر وفرزندان و خاندان بزرگوارت .

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد

درست است که حسین(ع) به اشک ما احتیاج ندارد اما این ما هستیم که به اشک بر حسین(ع) نیازمندیم.

[ شنبه 4 آذر 1391برچسب:چرا گریه برای امام حسین,کحرم,امام حسین,ماهانی,محمد رضا ماهانی,

] [ 10:53 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

بیست حدیث از امام حسین علیه السلام.....

حدیث (۱) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.

                                        (تحف العقول ، ص ۲۵۱)


ادامه مطلب

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:امام حسین,سرای عشق,محمد رضا بنازاده,محرم,,

] [ 22:57 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]